باز باران

از رامسر شهر باران و جنگل و دریا.

باز باران

از رامسر شهر باران و جنگل و دریا.

ما و دیگران

یک نکته اساسی و مهم در بحثهای جامعه شناسی مملکت ما که بین اندیشمندان جامعه ما وجود داشته و دارد مطالعه و کنکاش در خصوص علل عقب ماندگی و انحطاط جامعه ایرانی در مقایسه با پیشرفتهای لجام گسیخته غربی ها و اجنبی هاست. این دغدغه و چالش فکری از سالیان پیش و همزمان با اولین برخوردها و تعاملات مابین ایرانی و خارجی ها در ذهن نواندیشان و منورالفکران جامعه و همانهایی که اول بار به خارجه رفته و پیشرفتهای علمی و صنعتی آنها را بعینه دیده بودندبوجود آمد.مقایسه میان این پیشرفتهای علمی و بحثهای علمی و فنی که در مجامع علمی و دانشگاههای این کشورها انجام می شد با طرز اندیشه و بینش حتی نخبگان و پادشاهان مملکت تلنگری به روح و اندیشه آنها بود. هریک از اینان به مقتضای سطح فکر و عقیده و وابستگی فکری و اعتقادی خود در این حوزه اندیشیده و در باب آن سخن داده اند که در اینجا مراد پرداختن به تک تک آنها نیست.

اما روشن است که عموماْ اندیشمندان و طبقه متفکر هر جامعه هر اندازه متعالی باشند و هر قدر خبره باز از متن همان جامعه رشد کرده و لاجرم مسیر فکری او جدای از طرز تفکر عمومی و جاری و ساری جامعه خود نیست و نطریاتش نمی تواند خیلی دور از ذهنیات و باورهای جامعه اش باشد.

شاید این موضوع برایمان امری ناشناخته و غریب نباشد که در بحثها و صحبتهای خودمانی در باب چنین موضوعاتی همواره روی سخن و نوک تیز پیکان دلیل تراشی مان متوجه بیرون(نقش استعمار) و دستها و توطئه های وهمی و خیالی خارجی هست(شاید در گذشته ها اینطور القا شده و به ما قبولاندند!) و همواره نقشه های شیطانی و توطئه های اجانب را مسبب بدبختی ها و عقب ماندگی های خود می خوانیم و حتی زمانیکه در قرون گذشته در پای قراردادها و پیمانهای مهم و حیاتی پای ضعفها و سستیها و بی عرضگیهای اکابر و نمایندگان مملکتمان در بین است و کوتاهی و قصور و غفلت آنها اظهر من الشمس استُ آنها را «مزدور خارجی» و «دست نشانده» و «نوکر سرسپرده اجنبی» خوانده و نمیخواهیم بیاندیشیم که اشکال اصلی از کجاست.

منکر نقش منفی استعمار و طرز تفکر غربی ها در بهره کشی از جوامع جهان سوم در چند قرن اخیر نمیتوان شد ولی این دلیل اصلی و قانع کننده ای نمی تواند باشد. شاید به نوعی پاک کردن صورت مساله و گریز از پاسخگویی و مسئولیت پذیری باشد که استعمار را تنها معمار و طراح انحطاط جوامعی چون ما بدانیم.

در این باب فراوان نوشته اند و گفته اند . شاید نیاز به دوباره اندیشیدن در این وادی در بین اندیشمندان جامعه و در این فصل از حیات تاریخی مان بیش از پیش احساس می شود.

 

می دود ....

با نام و یاد خدا

امروز ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۶ و آغازی بر حضور در دنیای بزرگ و جذاب و نزدیک اینترنت. منتظر همکاری و همفکری همه دوستان و علی الخصوص همشهریهای نازنینم هستم.

می دود آسمان
می دود ابر-
می دود دره و می دود کوه
می دود جنگل سبز انبوه
می دود رود
می دود نهر
می دود دهکده
می دود شهر
می دود می دود دشت و صحرا
می دود موج بی تاب دریا
می دود خون گلرنگ رگ ها
می دود فکر
می دود عمر
می دود ،می دود ، می دود راه
می دود موج و مهواره و ماه
می دود زندگی خواه و ناخواه
من چرا گوشه ای می نشینم؟

(شاعر: ژاله اصفهانی)