باز باران

از رامسر شهر باران و جنگل و دریا.

باز باران

از رامسر شهر باران و جنگل و دریا.

شریعتی

بی شک یکی از ماندگارترین و رساترین و اثرگذارترین فریادهای روشنفکری و نواندیشی دینی  در دهه های ۴۰ و ۵۰ و در اوج گرایشات نخبگان و اندیشمندان جامعه ایرانی به مارکسیسم و ماتریالیسم و ناسیونالیسم ضد اسلامی و دیگر ایسم ها(!)، فریاد روشنگرانه و متعهدانه و از سر درد و اخلاص دکتر شریعتی بود. مردی که در دامان پدری دانشمند و فرزانه و بیدار چون استاد محمد تقی شریعتی بالید و رشد کرد و آموخت. تلمذ نزد چنین استادی و شاگردی چنین مکتبی از او در عین نوجوانی و جوانی، انسانی آگاه و فرهیخته ساخت بنحوی که بقول خودش در کلاسهای درس دبستان و دبیرستان حتی از معلمان خود نیز بمراتب جلوتر بود!

شریعتی با آنکه بعدها برای ادامه تحصیل به سوربن فرانسه رفت و در بطن اندیشه های جامعه شناسی غربی و متجددانه و بروز و در محفل بزرگان و اکابر روزگار خود قرار گرفت، ولی بهیچ وجه دلمشغولی های مذهبی خود را از یاد نبرد و درگیر ایسم ها و غرق در مکتبهای جامعه شناسی مدرن آن محیط نشد بلکه حتی از این بستر و فضای بسیار مناسب ایجاد شده در آنجا برای نیل به آرمان ها و اهداف خود سود برد و هر آنچه نیازمندش بود آموخت و بعدها در جای جای نوشته ها و آثارش بکار بست. شریعتی در این سالها آن مایه های مذهبی خود را حفظ کرد.

در سالهایی که گرایش به مکتبهای نوین غربی در بین دانشجویان و نخبگان جامعه بسیار فراگیر بود و صحبت از دین و مذهب بعضاْ موجب تعجب و تمسخر محافل علمی و دانشگاهی بود و مباحث دینی و مذهبی عموماْ در مجالس و مراسم محدود و سنتی ارائه می گردیدُ شریعتی با شجاعت و صراحت تمام این بحث ها را به دانشگاهها کشاند و دغدغه دین و نیاز به مذهب و پیشوایان و الگوهای مذهبی را با زبان رسا و شیوا و امروزین و بدور از زد و بندهای معمول مبلغ های رسمی مذهبی زمان خود فر یاد زد. فریادی که در تن صدایش درد و رنج ناشی از ناآگاهیها و کج فهمیها موج می زد. 

دغدغه اصلی شریعتی پالایش دین از خرافات و باورهای سنتی و واپس گرایانه بجا مانده از گذشته بود که خاصیت آنها بی اثر کردن و به انزواکشاندن روح واقعی و بیدارکننده مذهب در جامعه بود. مذهبی که شریعتی به او معتقد بود مذهب منفعل و منزوی در کنج مسجد و خانقاه نبود بلکه مکتبی بود مسئول و متعهد در قبال جامعه و سرنوشت افراد آن. شریعتی با زنده کردن نام اصحاب فراموش شده ای چون ابوذرُ سعی در بیدار کردن روحیه مسئولیت پذیری و اعتراض و جوش و خروش افراد جامعه در مقابل مثلث شوم زر و زور و تزویری داشت که در اجتماع آنروزش از همیشه هویداتر بود.هنر شریعتی بیان دردها و نگرانیها و ترسهای خود از پوسیده شدن و از درون مضمحل  و بی اثر شده مذهب به سبب بدعتها و اعتقادات تخدیر کننده ای بود که آشکارا در آن رسوخ کرده بود و بعقیده خود در این راه هیچگاه حقیقت را قربانی مصلحت نمی کرد. حملات تند و بی محابای شریعتی به سنتهای رایج و خرافه آمیز و عوامانه مذهبی موجی جدید از اندیشه دینی و در مقابل هم موج فزاینده ای از کدورتها و اعتراض های محافل مذهبی علیه او در جامعه برانگیخت. که رفته رفته موجبات کینه و عداوت افراطیون مذهبی(که به تکفیر و تهمت و تهدید انجامید) و بعضاْ برخی نواندیشان دینی(که بعدها به طرد او و آثارش منجر شد) را بهمراه داشت.

بهر روی نقش تفکرات انقلابی و تهییج کننده شریعتی در آگاهی بخشیدن به دانشجویان بعنوان بدنه فعال و حیاتی و اثرگذار جامعه در جریان انقلاب بر کسی پوشیده نیست.

امروز اما با تغییر مقتضیات زمان و تغییر جایگاه مذهب در جامعه قطعاْ شیوه تحلیل و تحقیق آثار شریعتی با دوران  او متفاوت است. تلقی از نقش کنونی مذهب و نوع آسیبها و نقش ها و تکلیفهای آن با مذهبی که همواره در طول تاریخ در متن جامعه و در تقابل با حکومت زمانه و معترض به وضع موجود بوده یقیناْ متفاوت است.